خانه ما قبل از رفتن تو خراب بود
بعد شد خراب تر
تفاوتش در تر شدن چشمان مادر بود
همین کلمه ی دو حرفی دنیای ما را ویران کرد
و خنده ته دل را بر لبانمان کشت برای ابد
مروارید
پراز کشف سفیدی صدف است
تو غوص کردی
آبش در چشمان مادر
سرگیجه ، درد سر ، سیاهی بود تو نبودی
شاکی ام از این حوری چوبی که بی پارو و بازوی پیچیده تو برگشت
به صدف نه ساز نه صید نه کوسه سنگ دندان سرگردان
ما هیچ کدام را نمی خواهیم
ما مرتضا را می خواهیم با تک پوش بنفش
و دمپایی دو بنده که شرق شرق صدا می داد لب آب
نه تو یوسف بودی نه خانه کلنکی ما کنعان
گچ می ریزد از سقف
توی خواب صورتمان سفید می شود
و خدا ساکت است سالهاست
اسطوره به ما که می رسد تعریف می شود تکرار نمی شود
رنج ابدی است اما چرا خدا چرا
ما به پیکر خزه بسته تو
که ماهی ها شصستش را تک زده باشند
رضا دادیم باز نداد تو را
دور حیاط گشته دود می کند
هوس بوسیدن نرمای زیر گردن ات به دلش مانده برای یک بار
تو رو خدا خودت بیا برادر
نه جدال دو جناح کوچه ما
نه چاقو نه چراغ شکستن ها تو را از ما نگرفت
گشنگی
این شکم کارد خورده ی من بود که گفت حلوا حلوا
و تو خود را زدی به زوال دریا
سودابه زیر شمع چه می نویسی مادر
کور می شوی بی شوهر می مانی دختر
مردی نمانده مرتضا
پسرهای محله قدشان کش آمده تا دیوار خانه
تشت می دزدند شلوار از روی بند بلند می کنند دخترانگی مرا در صدای خاموش خفه
تفنگ های چوبی سرنگ شده
سر افتاده زیر پا
من تلخ شده ام مرتضا
امشب به خواب مادر بیا
تا فردا دوباره دروغ نگویم
مرتضا آمده بود ماهی هوور در دست
و باد خنک در کاکل پریشان اش می پیچید
زغال را سرخ کن سودابه
تا مرتضا با بوی گشته خانه را از هوا بیابد
ماهی ها چشمش را خورده اند شاید
که راه خواب مرا گم کرده است
بیا برادر بیا
خط سرخ آتش می چرخد در هوا
برادر بیا
بندرعباس تیر ماه ۱۳۸۸
ما را بشاشیتی دست داد بس وافر. خداوند زیاد کناد طول عمرتان را ای سایبانی و ای پشت کوهی (آقاش رو الآن میگم)!
تو چقدر گیر میدی... یه بار میگی اب گوجه فرنگی و زنگ کلیسا
حالا هم ۱۰ سالگی.... وقتی بردمت دژگون بهت میگم تو این ۱۰ سال چکار ها ی که نکردم.
سلام.متن زیبایی هسته.
گریم رو در اوردید
http://iranartist.blogfa.com/
فقط اتونم بگم خیلی زیبا...
جرای نمایش مرگ مارا به کارگردانی جواد انصاری ۲۹ مرداد ساعت ۲۰ سالن پلاتو دانشگاه هرمزگان
مرگ مارا death of marat
کاری از گروه نمایش دیدرس
پنچ شنبه ۲۹/5/88 ساعت 20 سالن پلاتو دانشگاه هرمزگان
به کارگردانی
جواد انصاری زاده
سلام
مرسی .جالب بود .
بیا ابراهیم بیا...
سلام
ممنون خیلی زیبا
بروزم ٬ خوشحال می شم از نظراتتون استفاده کنم .
بابایی دلم برات تنگ شده برای خوبی هات! برای ...
اومدم اداره تون نبودی گفتن رفتی تهران دیگه با بلاتر از ما می گردی یه کم هم این پایین نگاه کن خاک زیر پا هم روزی بدرد می خوره آخه گفتن: هرچیزی که خار آید روزی به کار آید
کاش زودتر میومدی برای چه کاری رفتی اونم بی خداحافظی؟
کی بر می گردی ؟ انتظار آمدنت را می کشم و خدا خدا می کنم که این انتظار طولانی نباشد
سلام خیلی تصویر ی بود قشنگ بود ابرام راعشق است
حس عالی،موسیقی،برای تداوم کار خوب اما کار با حس دارد پیش می رودنه با طراحی زبان یا فرم سفیدی های متن را نباید زایل کرد ضمنن صفتها بیشتر وقتها کار چندانی ندارند توی متن فقط تسبیح می چرخانند
بابایی امروزم که نیستی دیروز یادم رفت بگم این پیامو از کامپیوتر یکی از همکارانت گذاشتم آخه کی برمی گردی من این همه مدت ندیده امت حالا که اومدم بندر نیستی
شعر خیلی زیبایی بود.
مرسی از شما دو عزیز
جالب بود
امیدوارم همیشه موفق باشید
زیبا بود. فکر کردم شاعر شدی.. حس عجیبی داشت..
سلام
بیا ...بروزم
سلام اجرای نمایش کوتاه 10 دقیقه در سالن هنر مندان لطفا اطلاع رسانی کنید ساعت شش و نیم پنج شنبه 29 مرداد
سلام
موفق باشید.
http://ccu-cinema.blogsky.com/
توبیخ شد تنبیه شد تعطیل شد
سلام بلاخره نذاشتن ما اجرا کنیم بیا سربزنمیدونی قضیه چیه
رتوش پرتره.پاک کردن لکهای صورت وارایش.قسمت اول
چه تصویری بود
خیلی عالی
هدیــــــــــه تهــرانی میزبان هنرمندان هرمزگان
سلام
حضور اجباری بدست رسید؟
نه
خیلی خوفه
حال کردم ...کجایی دلم تنگ شده برات(برای ابرام)
بابا تهران خوش میگذره ؟ بیا... زود بیا ...
من برگشتم ایران
آب طلب نکرده همیشه مراد نیست
یگانه بود و هیچ کم نداشت...................
بی شک جای قدمهایش با گلهای قالیتان آشناست و آنها لمس کردنش را فریاد میزنند